عاشقانه دوستت دارم
و از بودنت بیشتر... نداشتنت ویرانم میکند و داشتنت متوقفم... وقتی نیستی کسی را نمیخواهم و وقتی هستی تو را میخواهم رنگهایم بی تو سیاه و... در کنارت خاکستری ام... خداحافظی ات مرابه جنون میکشاند و سلامت به پریشانیم!!! نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند صدای جیر جیرک ها به گوش می رسد در امتداد نگاه تو شب
برای چیدن ستاره های قلبت خواهم آمد. بیدار باش من با سبدی پر از بوسه می
آیم و آن را قبل از چیدن روی گونه هایت می کارم تا بدانی ای خوبم دوستت
دارم دوستت دارم کمتر از خدا و بیشتر از خودم چون به خدا ایمان دارم و به تو احتیاج!! ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته یک سینه غرق مستی دارد هوای باران از این خراب رسوا امشب دلم گرفته امشب خیال دارم تا صبح گریه کردن شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته خون دل شکسته بر دیدگان تشنه باید شود هویدا امشب دلم گرفته ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است فردا به چشم اما امشب دلم گرفته و از بودنت بیشتر... نداشتنت ویرانم میکند و داشتنت متوقفم... وقتی نیستی کسی را نمیخواهم و وقتی هستی تو را میخواهم رنگهایم بی تو سیاه و... در کنارت خاکستری ام... خداحافظی ات مرابه جنون میکشاند و سلامت به پریشانیم!!! نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند صدای جیر جیرک ها به گوش می رسد در امتداد نگاه تو شب
برای چیدن ستاره های قلبت خواهم آمد. بیدار باش من با سبدی پر از بوسه می
آیم و آن را قبل از چیدن روی گونه هایت می کارم تا بدانی ای خوبم دوستت
دارم دوستت دارم کمتر از خدا و بیشتر از خودم چون به خدا ایمان دارم و به تو احتیاج!! یک بار خواب دیدن تو ...به تمام عمر می ارزد پس نگو...نگو که رویای دور از دسترس خوش نیست...قبول ندارم گر چه به ظاهر جسم خسته است ولی دل دریاییست ...تاب و توانش بیش از اینهاست دوستت دارم وتاوان ان هرچه باشد باشد...
براش بنویس دوستت دارم اخه می دونی ادما گاهی اوقات خیلی زود حرفاشونو از یاد میبرند ولی یه نوشته به این سادگیا پاک شدنی نیست گر چه پاره کردن یک کاغذ از شکستن یه قلب هم ساده تره ولی تو بنویس ...تو بنویس
به انتظار بیندیش که چه صبورانه در تمامی لحظات ما را همراهی می کند و اما ما...چه عجولانه و با شتاب منتظر پایان انتظار هستیم غافل از این که انتظار هیچ گاه ما را تنها رها نخواهد کرد زیرا...پایان هر انتظار اغاز انتظار دیگری است... یادته یه روز بهم گفتی هر وقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون که نکنه نامردی اشکاتو ببینه وبهت بخنده گفتم اگه بارون نیومد چی ؟ گفتی اگه چشمای قشنگت بباره اسمونم گریش میگیره گفتم یه خواهش دارم وقتی اسمون دلم خواست بباره تنهام نذار گفتی چشم حالا امروز من دارم گریه میکنم اما اسمون نمیباره تو هم اون دور دورا ایستادی و بهم میخندی
هیچ چیز سخت از انتظار نیست ان هم انتظار لحظه ای که یک اشنا صدایت کند و اما هر چه قدر هم که انتظار سخت باشد به ان لحظه ی زیبا می ارزد پس انتظار میکشم تا ان لحظه زیبا نصیبم شود دو نفر که همدیگر رو خیلی دوست داشتندو یک لحظه نمی توانستند از هم جدا باشندبا خواندن یک جمله معروف از هم جدا میشوند تا یکدیگر رو امتحان کنند و هر کدام در انتظار دیگری همدیگر را نمی بینند .چون هر دو بصورت اتفاقی به جمله معروف ویلیام شکسپیر بر میخورند:عشقت را رها کن اگر خودش برگشت مال تو است و اگر بر نگشت از قبل هم مال تو نبوده... بد ترین شکل دل تنگی برای کسی ان است که درکنار او باشی وبدانی که هرگز به او نخواهی رسید رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود طرح چشمان قشنگت در اتاقم نقش بسته ...شعر میگویم بیادت در قفس غمگین و خسته
من چه تنها وغریبم بی تو در دریای هستی ...ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی میدونی وقتی خدا داشت بدرقه ات میکرد بهت چی گفت ؟ جایی که میری مردمی داره که می شکننت نکنه که غصه بخوری من همه جا باهاتم.تو تنها نیستی تو کوله بارت عشق میزارم که بگذری .قلب میزارم که جا بدی .اشک میزارم که همرایت کنه. ومرگ که بدونی بر می گردی پیشم. من دلم میخواهد خانه ای داشته باشم پر دوست کنج هر دیوارش دوستانم بنشینند ارام گل بگو گل بشنو هر کس میخواهد وارد خانه پر مهر و صفامان گردد شرط وارد گشتن شستشوی دلهاست شرط ان داشتن یک دل بی رنگ وریاست بر درش برگ گلی می کوبم وبه یادش با قلم سبز بهار می نویسم ای دوست خانه دوستی ما اینجاست تا که سهراب نپرسد دیگر خانه دوست کجاست
عشق یک جوشش کور است وپیوندی از سر نابینایی اما دوست داشتن پیوندی است خود اگاه و از روی بصیرت روشن و زلال عشق بیشتر از غریزه اب میخورد و هر چه از غریزه سر زند بی ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع میکند و تا هر جا که روح ارتفاع دارد دوست داشتن نیز همگام با ان اوج میگیرد انگاه که زندگی همچون ترانه ای جاری میگردد شاد بودن اسان است اما ارزش انسان زمانی اشکار میگردد که در شرایط اشفته نیز لبخند به لب دارد
اگه یک روز دشمن پیدا کردی بدان در رسیدن به هدفت موفق بودی.اگه روزی تهدیدت کردند بدان در برابرت ناتوانند.اگه روزی خیانت دیدی بدان قیمتت بالاست اگه روزی ترکت کردند بدان با تو بودن لیاقت میخواهد.
در عرض یک دقیقه میشه یک نفر رو خرد کرد در یک ساعت میشه یک نفر رو دوست داشت و در یک روز فقط یک روز میشه عاشق شد اما یک عمر طول میکشه تا کسی رو فراموش کنی
بالم نمی دهند ، پرم را شکسته اند نه راه پیش مانده برایم نه راه پس پل های امن ِ پشت سرم را شکسته اند هم ریشه های پیر مرا خشک کرده اند هم شاخه های تازه ترم را شکسته اند حتی مرا نشان خودم هم نمی دهند آیینه های دور و برم را شکسته اند گل های قاصدک خبرم را نمی برند پای همیشه ی سفرم را شکسته اند حالا تو نیستی و دهان های هرزه گو با سنگ ِ حرف ِ مُفت ، سرم را شکسته اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
سکوت را نوازش می دهند
و جای خالی آدم های شب نشین را
با نگاهی معصومانه پر می کنند
لحظه های انتظار شکسته می شود
و بغض تنهایی من
مغلوب وجود تو می شود
يك...
دو....
سه....
چندين و چند
...هر چقدر مي شمارم خوابم نمي برد
من اين ستاره هاي خيالي را
كه از سقف اتاقم
تا بينهايت خاطرات تو جاري است
....
يادش بخير
وقتي بودي
نيازي به شمردن ستاره ها نبود
اصلا يادم نيست
ستاره اي بود يا نبود
هر چه بود شيرين بود
حتي بي خوابي بدون شمردن ستاره ها.
از حرارتت بمیرم بگیرم عطر تنت رو
واسه من آغوش گرمت تنها جای امن دنیاست
ساز آشنای قلبت خوش ترین آهنگ دنیاست
منو که بغل بگیری گم میشم تو شهر رویا
بند میاد نفس تو سینم مثل مجنون پیش لیلا
به تو شفاف و برهنه دل سپردم بی محابا
بغلم کن تا نمیرم بی تو، تو دستای سرما
مثل دامن فرشته شب ما قدیس و پاکه
حتی ماه به حرمت ما، عاشقونه تر می تابه
بغلم کن عشق خوبم بذار آرامش بگیرم
سر بذارم روی شونت با نفسهات خو بگیرم
جز سرانگشتهای گرمت تن من عشقی ندیده
دست بکش رو گونه ی من٬ منو خواب کن تا سپیده
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
سکوت را نوازش می دهند
و جای خالی آدم های شب نشین را
با نگاهی معصومانه پر می کنند
لحظه های انتظار شکسته می شود
و بغض تنهایی من
مغلوب وجود تو می شود
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند
و...و من همچون غربت زدای در اغوش بی کران دریای بی کسی
به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید
بانوی دریای من...
کاش قلب وسعت می گرفت شمع با پروانه الفت می گرفت
کاش توی جاده های زندگی خنده هم از گریه سبقت می گرفت.
باید کمک کنی ، کمرم را شکسته اند
Power By:
LoxBlog.Com |